آیا روانشناسی یک علم است؟

آیا روانشناسی یک علم است؟

علم از یک رویکرد تجربی استفاده می کند .. تجربی ( که توسط جان لاک تأسیس شده است) می گوید که تنها منبع دانش توسط حواس ما ایجاد شده است - برای مثال دید ، شنوایی ، و غیره .. این برخلاف دیدگاه موجود و عقل است. توسعه فیزیک و شیمی در قرن 17 و 18 ..

این ایده که دانش را باید از طریق تجربه بدست آورد ، یعنی تجربی به روشی برای تحقیق تبدیل شد که از مشاهدات و آزمایشات دقیق برای جمع آوری حقایق و شواهد استفاده کرد.

مشاهده بیشتر: لیست بهترین پزشکان روانشناختی

را می توان در دو سطح ماهیت تحقیقات علمی تصور کرد:

  • مربوط به تئوری و اساس فرضیه ها
  • روشهای آزمایشی واقعی تحقیق (به عنوان مثال آزمایشات ، مشاهدات)
    روش اصلی تحقیقات تجربی آزمایش است.

    ویژگی های اصلی یک علم

    شواهد تجربی

    • به داده های جمع آوری شده از طریق مشاهده مستقیم یا آزمایش اشاره دارد.
    • شواهد تجربی به استدلال یا اعتقاد متکی نیست
    • در عوض ، آزمایش ها و مشاهدات با دقت انجام می شود و با جزئیات گزارش می شود تا سایر محققان بتوانند کار را تکرار کرده و سعی کنند آن را اثبات کنند ..

    عینیت
    • محققان باید در هنگام تحصیل کاملاً آزاد باشند. آنها باید سعی کنند آنها را در تحقیقات خود کاملاً خنثی نگه دارند..

    کنترل

    به منظور تعیین علت (IV) و اثر (DV) ، تمام متغیرهای خارجی باید کنترل شوند.

    آزمون فرضیه

    ، به عنوان مثال ، بیانیه ای در ابتدای تحقیق که به عنوان یک پیش بینی عمل می کند و از یک تئوری گرفته می شود ..

    تکرار

    این در مورد اینکه آیا یک روش خاص و یک یافته می تواند با افراد مختلف / یکسان و / یا در موارد مختلف تکرار شود ، برای دیدن اینکه آیا نتایج مشابه هستند ..
    اگر یک کشف چشمگیر گزارش شود اما توسط دانشمندان دیگر تکرار نشود ..
    اگر در همان شرایط با همان شرایط به همان نتیجه برسیم ، می توانیم از صحت آنها اطمینان داشته باشیم ..
    این به ما اطمینان می دهد که نتایج قابل اعتماد هستند و می توانند برای ساختن بدن یک پدیده یا نظریه علمی مورد استفاده قرار گیرند: در ایجاد یک تئوری علمی بسیار مهم است.

    پیش بینی

    هدف ما این است که بتوانیم رفتارهای آینده را با استفاده از یافته های تحقیق ما پیش بینی کنیم ..

    روند علمی چیست؟

    قبل از قرن بیستم ، علم عمدتاً از اصول القایی استفاده می کرد که جهان را از طریق مشاهدات دقیق کشف می کرد و نظریه های خود را بر اساس نظم مشاهده شده تدوین می کرد ... قوانین نیوتن نمونه ای از این است ..

    پوپر اظهار داشت که نظریه ها / قوانین مربوط به جهان باید در اولویت قرار گیرد و از این موارد باید برای ایجاد انتظارات / فرضیه هایی که می توانند با مشاهدات و آزمایشات تحریف شوند ، استفاده شود ... تحریف تنها راه یقین است - همانطور که پوپر خاطرنشان کرد: "هیچ مقدار از قورهای سفید پوست وجود ندارد که ما را مشاهده کند که همه آنها به اندازه کافی سیاه پوستان را نشان می دهد ، اما از این رو به اندازه کافی است ، اما از این رو نتیجه گیری می کند که همه چیز به اندازه کافی است ، اما از این رو نتیجه می گیرد که همه چیز را به اندازه کافی سیاه و سفید نشان می دهد ، اما از این طریق به اندازه کافی سیاه و سفید است. نظریه تکامل داروین < / strong> نمونه ای از این است. او یک تئوری را تهیه کرد و گزاره های خود را با مشاهده حیوانات در طبیعت آزمایش کرد. او به طور خاص به دنبال جمع آوری داده ها برای اثبات نظریه خود / رد آن بود..

    علم تمایل دارد این تغییرات را پشت سر بگذارد ، بنابراین روانشناسی یک علم نیست ، زیرا این الگوی موافق نیست. این فلسفی بود ، و متفکران بزرگی مانند سقراط تحت تأثیر افلاطون و بعداً در ارسطو قرار گرفتند. افلاطون به تأثیر بسیار قوی اختلافات فردی بر رفتار اعتقاد داشت ، گفت که نیاز به مفهوم "<> قوی می گوید: تجزیه و تحلیل زیستی ..

    دکارت (1596 - 1650) در قرن 17 نوشت .. نه!.

    از این اثر تأثیرگذار ، فلسفه های مهم دیگری از روانشناسی وجود دارد ، از جمله اسپینوزا (1632 - 1677) و لایبنیتز (1646 - 1716) ... اما هنوز هیچ روانشناسی مجرد ، علمی و یکپارچه به عنوان یک رشته جداگانه وجود نداشت (مطمئناً می توانید استدلال کنید که هنوز هیچ پاسخی وجود ندارد! کمتر افراد به همان روش پاسخ می دهند .. بنابراین روانشناسی تجربی مدرن از کجا آمده و چرا؟ مدت زمان زیادی طول کشید تا روانشناسی به عنوان یک رشته علمی ظاهر شود زیرا برای ادغام و ادغام به زمان نیاز داشت ... درک رفتار ، افکار و احساسات آسان نیست ، که می تواند نشان دهد که چرا روانشناسی تا حد زیادی بین یونان باستان و قرن شانزدهم نادیده گرفته می شود ..

    اما پس از سالها گمانه زنی خسته کننده ، تئوری و استدلال ، و با در نظر گرفتن ادعای ارسطو برای تحقیقات علمی در حمایت از تئوری ، روانشناسی در اواخر دهه 1800 شروع به ظهور کرد.

    جنبش کلاسیک در روانشناسی برای اتخاذ این استراتژی ها ، رفتارگرایانه بود ، که به دلیل تکیه بر تجربیات آزمایشگاهی کنترل شده و رد هر نیروهای ناخودآگاه یا ناخودآگاه به عنوان دلایل رفتار معروف شناخته شده بود. بعداً ، روانشناسان شناختی نیز این رویکرد با دقت (یعنی علمی) را دنبال کردند ..

    رویکردهای روانشناسی و علمی

    روانکاوی قدرت توضیحی بسیار خوبی دارد و قدرت درک رفتار را دارد ، اما مورد انتقاد قرار گرفته است که فقط رفتار پس از وقوع را توضیح می دهد ، نه پیش بینی آنچه اتفاق خواهد افتاد و ناپایدار است ..

    برخی معتقدند که روانکاوی از یک علم به حالت ایدئولوژیک رسیده است ، اما این تنها چیزی نیست که متهم به عدم جذابیت بودن است (این نیز تئوری تکاملی است - چرا اینطور است؟ وابسته به دهان و دندان ؛.

    اگرچه از تئوری فروید می توان برای توضیح این یافته استفاده کرد (با ایجاد یک واکنش - موضوعی که دقیقاً برعکس محرک های ناخودآگاه آنها را نشان می دهد!) ، با این حال ، کلین اظهار داشت که این تئوری با هیچ همبستگی قابل توجهی رد نمی شود ..
    رفتار گرایی دارای تئوری های تحلیلی (به عنوان مثال ، صرفه جویی در مصرف اقتصادی / کاهش هزینه) برای یادگیری است که از چند اصل ساده (تقویت ، شکل گیری رفتار ، تعمیم و غیره) استفاده می کند تا طیف گسترده ای از رفتارها را از دستیابی به زبان تا توسعه اخلاقی توضیح دهد.

    رفتارگرایی منجر به پیشرفت فرضیه های جسورانه ، دقیق و انکار (مانند قانون Thorndike) شد و یک هسته اصلی فرضیات اصلی مانند تعیین کننده محیط را بدست آورد (فقط وقتی این فرض توسط نظریه پردازان شناختی و اخلاقی نادیده گرفته شد ، که به الگویی از رفتار / الگوی تبدیل می شود) وقتی یک حیوان پاسخ داد (گرچه اعتراف می کنند که پیش بینی کامل برای هر کسی غیرممکن است) ..

    رفتارگرایانه از پیش بینی های خود برای کنترل رفتار حیوان (کبوترهای آموزش دیده برای شناسایی جلیقه نجات) و انسان (روشهای رفتاری) استفاده کرد ، و در حقیقت اسکینر ، در کتاب خود والدن دو (1948) ، یک جامعه را بر اساس اصول رفتار گرایی توصیف می کند ..

    روانشناسی ، احتمالاً با استفاده از روشهای علمی ، با استفاده از رویکردهای علمی در مورد تست های دقیق و تست های تأیید و تأیید ، تأیید می کند. حتی به دلیل پیچیدگی عظیم اثرات زیست محیطی ، روانی و بیولوژیکی ، حتی ساده ترین رفتارها (یعنی همه متغیرهای غیرمستقیم قابل کنترل نیست) ممکن نیست.. "اما بسیاری از رویکردهای روانشناسی الزامات پذیرفته شده از روش علمی را برآورده می کنند ، در حالی که برخی دیگر به نظر می رسد نسبت به آن شکاک تر هستند.

    گزینه های دیگر برای رویکرد علمی

    با این حال ، برخی از روانشناسان معتقدند که روانشناسی نباید علمی باشد. گزینه های دیگری برای تجربی وجود دارد ، مانند تحقیقات عقلانی ، استدلال و اعتقاد .. به ویژه استفاده از یک آزمایشگاه علمی برای بررسی انسان و سایر حیوانات ..

    تجربه ذهنی فرد از جهان یک عامل مهم و تأثیرگذار در رفتار آنها است. فقط با دیدن جهان از منظر که واقعاً می توانیم درک کنیم که چرا آنها به روشی خاص رفتار می کنند .. این همان چیزی است که رویکرد اومانیستی قصد دارد انجام دهد ..

    اومانیسم یک چشم انداز روانی است که بر مطالعه کلی فرد تأکید می کند. روانشناسان '

    رویکرد اومانیستی در روانشناسی عمداً از یک دیدگاه علمی ناپدید می شود و جبرگرایی را به نفع اقتدار رد می کند و هدف آن دستیابی به یک درک منحصر به فرد و عمیق است ... رویکرد اومانیستی نظریه های منظم ندارد (اگرچه برخی از فرضیات اصلی) و هیچ علاقه ای به پیش بینی و کنترل رفتار افراد ندارند - خود مردم تنها کسانی هستند که می توانند و می توانند انجام دهند ..

    میلر (1969) در روانشناسی کتاب را به عنوان ابزاری برای ارتقاء چاه انسان -از دیدگاه کنترل روانشناسی انتقاد می کند و می گوید که درک و درک باید هدف اصلی موضوع به عنوان یک علم باشد ، زیرا او می پرسد چه کسی آن را کنترل خواهد کرد و چه کسی این کار را انجام خواهد داد؟ تجربه. از بسیاری جهات ، رد روانشناسی علمی در دهه 50 ، 1960 و 1970 عاملی برای تسلط بر رویکرد رفتارگرایانه آمریکایی بود.

    به روشی خاص ، همه روانشناسان روانشناسان هستند. این بدان معنا نیست که همه به طور رسمی در روانشناسی آموزش دیده و آموزش دیده اند .. مردم دیدگاه های منطقی در مورد جهان ، افراد دیگر و خود دارند .. و بسیاری از جنبه های دیگر روانشناسی ..

    دانش عقلانی مشترک از روانشناسان غیررسمی به روشی نسبتاً ذهنی (یعنی غیرقابل اعتماد) بدست می آید و بر اساس حکایات .. تعصب نژادی یا مذهبی ممکن است منعکس کننده آنچه برای گروهی از افراد مشترک است ... .. با این حال ، هر یک از همبستگی های متعلق به آنچه در واقع درست است ، مقاوم هستند ... بنابراین ، این حس مشترک چیزی است که همه از آن استفاده می کنند و همه در زندگی روزمره را هدایت می کنند ، و عمر خود را هدایت می کند ، و بر آنها تأثیر می گذارد ، در مورد زندگی روزمره ، عمر خود را هدایت می کند ، و در مورد زندگی روزمره می گوید ، و در مورد زندگی روزانه ، زندگی می کند ، در مورد زندگی روزمره ، ادغام می کند و در مورد زندگی خود می پردازد ، و در مورد زندگی روزانه می کند ، در مورد زندگی روزانه ، زندگی می کند و در زندگی روزمره است.

    محدودیت های روانشناسی علمی

    اگرچه ما (ما فکر می کنیم) یک روش علمی برای کار داریم ، مشکلات و استدلال های دیگری نیز وجود دارد که شک علمی روانشناسی .. محدودیت ها ممکن است مربوط به موضوع باشد (به عنوان مثال رفتار صریح در برابر ذهنی ، خصوصی) ، عینیت ، کلیت ، تست ، اعتبار زیست محیطی ، اعتبار اکولوژیک ..

    علم فرض می کند که هر دو قانون وجود دارد که می تواند از رفتار انسانی استفاده کند. رفتار از آنجا که رفتار آشکار قابل مشاهده است و می تواند اندازه گیری شود ، به روانشناسان مختلف این امکان را می دهد تا آنچه را که می توانند مشاهده کنند ، مشاهده کنند.. قوانین علمی قابل تعمیم است ، اما توضیحات روانشناختی اغلب در زمان ها و مکان های خاص محدود است. از آنجا که مطالعات روانشناسی (بیشتر افراد) ، آن (به طور غیرمستقیم) اثرات تغییر اجتماعی و فرهنگی را بر رفتار بررسی می کند .. روانشناسی در خلاء اجتماعی زنده نمی ماند. هنگامی که روانشناسان IV عملکرد خود را انجام می دهند (علت) ، به احتمال زیاد کاهش می یابد ، روانی ، روانی یا فقط سوء رفتار ..

    متغیرهای عملیاتی به نحوه تعریف و اندازه گیری یک متغیر خاص همانطور که در مطالعه استفاده می شود اشاره می کند ... به عنوان مثال ، یک روانشناس بیولوژیکی ممکن است استرس را به عنوان افزایش ضربان قلب اعمال کند ، اما ممکن است با این کار ، ما از تجربه انسانی آنچه که ما مطالعه می کنیم از آن استفاده خواهیم کرد. تحت تأثیر X قرار نمی گیرند. متغیرهای زیادی وجود دارد که در اینجا رفتار انسان را تحت تأثیر قرار می دهد.

    [sibwp_form id = 1]

    یک رفتار گرا هرگز هراس (ترس) را بررسی نمی کند و به عنوان یک دلیل ناخودآگاه فکر می کند ، دقیقاً همانطور که فروید هرگز آن را به عنوان رفتاری که از طریق یک وضعیت عملی بدست می آید توضیح نمی دهد ..

    این دیدگاه خاص از یک دانشمند (کوهن ، 1970) به عنوان یک پارادایم (کوهن) خوانده می شود.

    تأیید (یعنی اثبات) ممکن است غیرممکن باشد ... ما هرگز نمی توانیم یک فرضیه را اثبات کنیم ، ممکن است نتیجه گیری پیدا کنیم که می توانیم از همیشه پشتیبانی کنیم ، اما هرگز 100 ٪ مطمئن نخواهیم بود که واقعاً صحیح باشد و ممکن است در هر لحظه رد شود .. فرضیه معروف پوپر را در نظر بگیرید: "همه قوها سفید هستند".. چگونه می دانیم که در آینده یک رنگ سیاه ، سبز یا صورتی گرم را نمی بینیم؟ بنابراین حتی اگر ما هرگز یک قوی و سفید را ندیده ایم ، هنوز فرضیه خود را اثبات نکرده ایم. پوپر معتقد است که بهترین فرضیات مواردی است که می توانیم جعلی کنیم - رد کنیم ... اگر می دانیم که یک موضوع صحیح نیست ، پس ما چیزی با اعتماد به نفس می دانیم ..
    توانایی آزمایش: بخش اعظم موضوع در روانشناسی قابل مشاهده نیست (به عنوان مثال حافظه) و بنابراین نمی توان دقیقاً اندازه گیری کرد .. این واقعیت که متغیرهای زیادی وجود دارد که بر رفتار انسان تأثیر می گذارد و این متغیرها را به طور مؤثر کنترل می کند. و ب) آیا روانشناسی یک علم است؟ ما نزدیکتر شده ایم؟ احتمالاً نه .. هیچ فلسفه قطعی از علم و هیچ روش علمی بی عیب و نقص وجود ندارد. این به فلسفه شما بستگی دارد .. آیا روانشناسی یک علم است؟ این به تعریف شما بستگی دارد ... بنابراین - چرا خودمان را اذیت می کنیم و چگونه می توانیم از این همه نتیجه بگیریم؟
    Slife و Williams (1995) سعی کرده اند به این دو سؤال پاسخ دهند:

    1) حداقل باید سعی کنیم برای روشهای علمی تلاش کنیم زیرا به یک دستور دقیق تر نیاز داریم ... اگر از جستجوی روشهای یکپارچه خودداری کنیم ، درک خود را از آنچه روانشناسی است از دست خواهیم داد (اگر در وهله اول بدانیم) ..
    2) ما باید تلاش کنیم تا روشهای علمی مناسب را برای مطالعه رفتار انسان توسعه دهیم - ممکن است برای ما مناسب نباشد ..

    با کمک روانشناسی و روانشناسان افسردگی ، اضطراب و وسواس را درمان کنید.

    آیا این مقاله برای شما مفید بود؟

    • 5 /5 ... تعداد آرا 7

      هنوز ضبط نشده است

    مقالات دیگر از این کاربر