در کتاب هفت گناه کبیره (Seven Deadly Sins)، عصبشناس گای لشزینر (Guy Leschziner) به بررسی علمی بزرگترین خطاهای اخلاقی از دیدگاه دانته میپردازد.
جیمز در اواخر دهه ۳۰ زندگیاش بیش از ۲۲۵ کیلوگرم وزن داشت. روزی در حمام زمین خورد و میان دیوار و محفظه دوش گیر افتاد. او به دلیل وزن زیادش قادر به بلند شدن نبود و از اینکه درخواست کمک کند، احساس شرمساری میکرد. در نتیجه، سه روز در همان وضعیت ماند. در نهایت، آتشنشانان مجبور شدند برای نجات او، حمام را تخریب کنند. وقتی جیمز به بیمارستانی در لندن منتقل شد، عفونتهای قارچی در چینهای بدنش گسترش یافته بود، پوستش در برخی نواحی به دلیل کمبود اکسیژن در حال تخریب بود و بهسختی نفس میکشید. پزشکش برای یافتن رگی که بتواند از آن خونگیری کند، دچار مشکل شد.
آن پزشک، گای لشزینر، اکنون اعتراف میکند که از کاری که در آن زمان انجام داده، احساس شرمندگی میکند: او به همراه سایر پزشکان جوان بیمارستان، جیمز را به خاطر وضعیتش مسخره کرد. در نگاه عمومی، چاقی نشانهای آشکار از «پرخوری» محسوب میشود و معمولاً آن را نوعی «شکست اخلاقی» ناشی از تنبلی و نداشتن اراده میدانند. اما لشزینر در کتاب خود، هفت گناه کبیره: زیستشناسی انسان بودن، این نگرش را به چالش میکشد.
او این پرسش را مطرح میکند: «اگر نگاه دقیقتری به مفهوم “پرخوری” داشته باشیم، چه اتفاقی میافتد؟ اگر به تمام خطاهای انسانی با نگاهی عمیقتر بنگریم، چه درکی از آنها پیدا خواهیم کرد؟» در این کتاب، لشزینر که متخصص نورولوژی و پزشکی خواب است، ریشههای تکاملی، عصبی و روانشناختی هفت گناه کبیره در دوزخ دانته را بررسی میکند: خشم، شهوت، غرور، طمع، حسادت، تنبلی و پرخوری. او نتیجه میگیرد که این «گناهان» بهطور جداییناپذیری با تجربه انسانی گره خوردهاند و درک آنها به ما کمک میکند بفهمیم چرا رفتارهای خاصی از خود نشان میدهیم؛ درواقع، این کتاب تلاشی برای رمزگشایی از زیستشناسی انسان بودن است.
علاقه لشزینر به درک جنبههای تاریک انسان، ریشه در زندگی شخصیاش دارد. خانواده او تحت تأثیر تجربه تلخ فرار پدربزرگش از هولوکاست قرار گرفته بود؛ واقعهای که خود او آن را «نهایت گناه بشری» توصیف میکند. همچنین، ۲۵ سال تجربه پزشکی در بیمارستانهای لندن، که در آن شاهد جلوههای مختلفی از بهترین و بدترین رفتارهای انسانی بوده، کنجکاوی او را برانگیخته است. او در این کتاب سعی دارد فراتر از مشاهده و درمان بیمارانش برود و به عمق مسائل آنها نفوذ کند.
لشزینر پیشتر دو کتاب دیگر درباره عجیبترین مواردی که در حرفه پزشکیاش با آنها مواجه شده، نوشته است. در هفت گناه کبیره نیز برخی از جذابترین بخشها به بیمارانی اختصاص دارد که زندگیشان تحت تأثیر مشکلات پزشکیای قرار گرفته که در ظاهر به عنوان یکی از «گناهان» درک میشوند.
در فصل مربوط به «خشم»، با شان آشنا میشویم؛ کسی که پس از حملات صرع غیرقابلپیشبینی، دچار طغیانهای خشونتآمیز میشود و شیشهها و وسایل خانه را میشکند. در فصل «حسادت»، با سارا روبهرو میشویم؛ زنی که بارها دچار این وسواس فکری شده که همسرش به او خیانت میکند و دچار حملات شدید حسادت میشود، اما بعداً چیزی از این اتفاقات به یاد نمیآورد. در فصل «شهوت»، داستان سایمون روایت میشود؛ مردی که در اوایل دهه ۳۰ زندگیاش به بیماری پارکینسون مبتلا شد و به دلیل وسواس شدید به پورنوگرافی، رابطه با کارگران جنسی و ماساژدرمانیهای خاص، دوستان و خانوادهاش را از دست داد. (لشزینر برای حفظ حریم خصوصی بیماران، نامهای آنها را تغییر داده است.)
او در نهایت نتیجه میگیرد که این «گناهان» بخشی جداییناپذیر از تجربه انسانی هستند و درک آنها به ما کمک میکند رفتارهایمان را بهتر بشناسیم. این کتاب تلاشی برای کشف زیستشناسی پشت پرده اعمال ماست.
لشچزینر (Guy Leschziner) علاوه بر معرفی افرادی که وضعیت جسمی و مغزی آنها را به حوزهای بیمارگونه سوق داده، به بررسی حضور هفت گناه کبیره در همه ما میپردازد—ویژگیهایی که در صورت متعادل بودن، مزایای تکاملی دارند. اگر آسیب ببینید یا بیمار شوید، استراحت (یا بهعبارتی “تنبلی”) به بهبودی شما کمک خواهد کرد. گاهی اوقات، خشم برای محافظت از خود ضروری است. بدون میل جنسی، هیچکدام از ما اینجا نبودیم. مشکلات زمانی بروز میکنند که «اختلالات مغزی، تعادل ظریفی را که بین غرایز اولیه و ماهیت اخلاقی ما وجود دارد، بر هم میزنند» و «احساسات عادی که برای بشریت، رشد فردی و اجتماعی اساسی هستند، از کنترل خارج میشوند.»
روایت لشچزینر از نظر اخلاقی و فلسفی زمانی جذابتر میشود که وارد منطقهای مبهم بین وضعیت عادی و بیمارگونه میشود. هنگامی که او به بررسی پایههای زیستی و عصبی هر یک از این گناهان میپردازد، برای خودش و خواننده آشکار میشود که شاید چیزی به نام گناه، مستقل از زیستشناسی و تاریخچهای که هر فرد را شکل میدهد، وجود نداشته باشد.
در واقع، ما همگی تحت تأثیر فرآیندهای فیزیکیای هستیم که برخی از ما را بیشتر مستعد ویژگیهایی مانند طمع یا غرور میکنند. برای مثال، افرادی که بهدلیل نمایشگری بازداشت میشوند، ممکن است از نظر جامعه «منحرف» تلقی شوند، اما تا ۳۵ درصد از آنها ممکن است دچار اختلالات مغزی باشند که آنها را به این رفتار سوق میدهد. مردانی که به دلیل اقدامات خشونتآمیز دستگیر میشوند، ممکن است «مجرمان دیوانه» نامیده شوند، اما ممکن است از سندرم برونر (Brunner Syndrome) رنج ببرند—یک اختلال ژنتیکی که باعث کمبود یک آنزیم و در نتیجه افزایش پرخاشگری و خشم میشود. بسیاری از اعمال ما، و آنچه که اخلاق و شخصیت خود میدانیم، ریشه در ژنها، تربیت و در نهایت، مغزمان دارند. شاید آنچه ما را تعریف میکند، تا حد زیادی خارج از کنترل ما باشد.
با نشان دادن این که «گناه» انسانی تحت تأثیر ژنتیک، دوران کودکی، محیط، اختلالات مغزی و عوامل دیگر است، لشچزینر خود را درگیر بحث همیشگی درباره اختیار میکند: این که آیا انسانها واقعاً دارای اراده آزاد هستند، یا این که عوامل فیزیکی خارج از کنترل ما، سرنوشت ما را تعیین میکنند.
در فصل پایانی کتاب که بهدرستی «اراده آزاد» نامگذاری شده، او به بررسی استدلالهای علمی له و علیه وجود اراده آزاد میپردازد. هرچند که او جانب هیچکدام از دیدگاهها را نمیگیرد، اما تأکید میکند که پزشکان و جامعه باید بیشتر به این فکر کنند که چرا افراد، به شیوهای که هستند، رفتار میکنند. حتی سیستم قضایی آمریکا نیز شروع به درک این موضوع کرده است که جرم و جنایت اغلب خارج از کنترل فرد است: در برخی حوزههای قضایی ایالات متحده، آزمایشهای ژنتیکی که نشاندهنده سندرم برونر و نقش آن در افزایش پرخاشگری هستند، اکنون به عنوان مدرک پذیرفته میشوند.
لشچزینر میگوید که به جای برچسب زدن به افراد به عنوان خوب یا بد، شاید بهتر باشد بپرسیم که آیا مغز آنها قابل درمان است—سوالی که به نظر من، تغییری مهم در نگاه دوگانه به نیکی و بدی ایجاد میکند، اما در عین حال، چالشهای اخلاقی پیچیدهای را نیز مطرح میسازد.
یکی از نقاط ضعف کتاب لشچزینر این است که در حالی که تلاش میکند بنیانهای درک سنتی گناه در جوامع غربی را به چالش بکشد، گاهی اوقات بهطور ناخواسته برخی ارزشهای دیگر را تقویت میکند. برای مثال، هرچند که او بر این موضوع تأکید دارد که پرخوری اغلب خارج از کنترل فرد است، همچنان این ایده را که چاقی امری منفی و یک «همهگیری» است، تقویت میکند—باوری که بسیاری از نویسندگان و متفکران به چالش کشیدهاند.
بسیاری از اعمال ما، و آنچه که اخلاق و شخصیت خود میدانیم، ریشه در ژنها، تربیت و در نهایت، مغزمان دارند.
در فصل مربوط به طمع، او توضیح میدهد که یافتن نمونههای بیماریگونه از این ویژگی دشوار است، زیرا پزشکیسازی این ویژگی مستلزم آن است که متخصصان پزشکی «دیدگاه اخلاقی شخصی خود را به دیگران تحمیل کنند»—کاری که به گفته او، بسیاری از همکارانش تمایلی به انجام آن ندارند. اما در حالی که پزشکان ممکن است در برابر طمع، که ویژگیای رایج در افراد قدرتمند و ثروتمند است، با احتیاط برخورد کنند، در مورد سایر «گناهان» چنین ملاحظهای ندارند—برای مثال، پرخوری یا در مورد زنان، شهوت.
در مورد میل جنسی، لشچزینر به چندین ادعای مطرحشده در روانشناسی تکاملی اشاره میکند که جای بررسی بیشتری دارند: مردان معمولاً زنان را بر اساس سابقه جنسیشان بهعنوان شریک بالقوه ارزیابی میکنند. زنان بهدلیل فشارهای تکاملی از دوران شکار و گردآوری، جذب مردانی با درآمد بالاتر میشوند. در کتابی که قصد دارد دیدگاه جمعی ما نسبت به اخلاق و وضعیت موجود را متزلزل کند، این نقاط ضعف، روایت کلی را تضعیف میکنند.
با این حال، پروژه کلی لشچزینر در بررسی ریشههای فیزیکی «گناهان» ما، ارزشمند است. همانند کتاب «تعیینشده: علمی درباره زندگی بدون اراده آزاد» (Determined: A Science of Life Without Free Will) اثر رابرت ام. ساپولسکی (Robert M. Sapolsky)، کتاب او یادآوری مهمی است که این گناهان بخشی طبیعی از انسان بودن هستند و برای برخی، آنچه که بهظاهر یک گناه بیمارگونه است، ناشی از عواملی خارج از کنترل آنهاست—عواملی که باید از دیدگاه علمی درک شوند. بهویژه برای جامعه پزشکی، این موضوع درسی ارزشمند است.
امیلی کاتانئو (Emily Cataneo) نویسنده و روزنامهنگاری اهل نیوانگلند است که آثارش در نشریاتی مانند Slate، NPR، The Baffler، و Atlas Obscura منتشر شده است.
نوشته قبلی
نوشته بعدی
تاریخ انتشار: 24 آذر 1400...
تاریخ انتشار: 24 آذر 1400...
تاریخ انتشار: 13 مهر 1404...
تاریخ انتشار: 2 مهر 1403...
تاریخ انتشار: 24 آذر 1400...
تاریخ انتشار: 2 مهر 1403...
تاریخ انتشار: 17 اسفند 1403...
تاریخ انتشار: 19 اسفند 1403...
تاریخ انتشار: 19 اسفند 1403...
تاریخ انتشار: 23 دی 1403...
تاریخ انتشار: 23 تیر 1404...
خدمات سئو (SEO) بهینهسازی موتورهای جستجو به شما کمک میکند تا وبسایتتان در نتایج جستجوی گوگل و دیگر موتورهای جستجو رتبه بالاتری کسب کند.
دیجیتال برندینگ به معنای ایجاد یک برند قوی و متمایز در فضای دیجیتال برای شرکت یا محصولی خاص است. این فرآیند شامل استفاده از روشها و استراتژیهای دیجیتال برای ساخت و تقویت برند میشود.
طراحی سایت برای شرکتها و بیزینسها میتواند به شما کمک کند تا حضور آنلاین قویتری داشته باشید و مشتریان بیشتری جذب کنید. برای اطلاعات بیشتر با ما تماس بگیرید .