روانشناسی تحولی کودک از دیدگاه پیاژه
در مطالعات روانشناسی، ژان پیاژه، به واسطه آزمایشهای خود، موضوع مهمی را مطرح میکند. او به موضوع رابطه بین فکر و عمل و تجسم آن در محیط پرداخت و این موضوع را در تحول روانی بررسی کرد. تحقیقاتش در زمینه روانشناسی کودک، به وی شهرت زیادی داد و به طور جالبی، با عدم وجود تحصیلات منظم دانشگاهی در زمینه روانشناسی کودک، به عنوان یک کودک روانشناس معروف شناخته شده است.
تدوین نامه فقط ارزش علمی دارد که زندگی افراد تبیینی اثر مؤلف را برجسته کند.
ژان پیاژه در عرصه دانش بشری از چهره های منحصر به فرد است که جامع ترین و مستحکم ترین نظریات تحول عقلی را ابداع می کند. افکار وی بیش از هر نظریه دیگری الهام بخش پژوهشگران بوده است و دیدگاه او درباره تحول انسان شیوه تفکر همگان را در مورد کودکان و رفتار آنان دگرگون کرد.
پیاژه در شهر نوشاطل در سوئیس متولد شد و از کودکی به و به ویژه زیست شناسی و رفتار حیوانی علاقه مند بود و می کوشید چگونه سازش ارگانیزم با محیط خلال تجربه را می کند.
در سال ۱۹۰۷، هنگامی که تنها ۱۱ سال اولین گزارش وی درباره یک گنجشک زال در روزنامه تاریخ طبیعی درباره مجموعههای معرفی شده منتشر شد و از آن پس به مدت چهار سال در سمت دستیار گوده، موزه موزه تاریخ طبیعی در مورد نوشاتل کار متخصصان منتشر شد. میکردند و میخواستند با او ملاقات کنند. اما چون هنوز شاگرد مدرسه ای بیش نبود، جرئت نمی کند دعوت آنها را بپذیرد. پیاژه بعدی از موقعیت بحران های اجتماعی و فلسفی دوره نوجوانی بگریزد و تعارض بین باورهای مذهبی با آموزش های علمی، وی را برانگیخت تا به گونه ای سیری ناپذیر برگسن، کانت، اسپنسر، کُنت، دورکیم، ویلیام جیمز و دیگران را بخواند و در نهایت فلسفی خود را در قالب یک داستان کوتاه بخواند. تحریر در آورد. پیاژه به نوشتن درباره انواع مسائل فلسفی ادامه داد و متذکر شد «من مینویسم حتی اگر فقط برای خودم باشم چون بدون نوشتن نمیتوانم فکر کنم» (پیاژه، ۱۹۵۲).
پیاژه بین سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۸، به تحصیلات خود در قلمرو علوم طبیعی، در شهر زادگاهش ادامه داد و به موازات تحصیلات و پژوهشهایش درباره نرم تنان، کلاسهای فلسفه آرنولد چند ریمون را نوشت، فلش گزارش زیاد دنبال کرد. در ۲۱ درجه درجه دکترای علوم را گرفت.
تا این زمان بیش از بیست مقاله منتشر شده بود اما هرگز زندگی خود را نداشت را وقف جانورشناسی کند و بر این باور بود که رسالت اصلی خود بود یعنی مبانی یک نظریه زیست شناسی شناخت را یافته است. اما از آنجایی که عقیده داشت نظریه نباید تعمق محض باشد، بلکه باید بر بررسی داده ها تصمیم گرفت به تحصیلات در قلمرو روان شناسی علمی بپردازد. بدین منظور به زوریخ رفت و در آنجا ضمن آشنایی با روشهای آماری در روانشناسی و روانشناسی مرضی (آسیب شناسی روانی)، در درمانگاه، رئیس بخش روان پزشکی روش بالینی را آموخت. دروس یونگ و دیگر روان تحلیل گران را دنبال کرد و به مطالعه فروید پرداخت. در سال ۱۹۱۹، زوریخ را به قصد ترک ترک کرد تا به مطالعات خود در زمینه های روانشناسی، و منطق ادامه دهد دروس روانشناسی پی یر ژانه، دوما، هانری پیرون و هانری دولاکروآ را دنبال کرد و هم زمان به مطالعه منطق با لالاند و فلسفه علم با هانی شوی پرداخت. آرمانی نگری انتقادی برونشویک تاثیری بر پیاژه داشت. هاریس در آن زمان درباره جو علمی پاریس در آن زمان نوشت : «وقتی پیاژه به پاریس رسید به وفات بینه در سال ۱۹۱۱ تأثیر وی همچنان ادامه داشت و روی آورد وی به پژوهش درباره هوش کودکان تداوم داشت. فعالیت های فروید در پایان قرن نوزدهم در پاریس باعث شد که نظریه روان تحلیل گری در جامعه علمی پذیرفته شود و بالدوین، چهره مشهور آن زمان نیز در این شهر به سر می برد. به نظر می رسد که افکار این سه چهرۀ مشهور – بینه فروید و بالدوین – در گسترش نظریه درباره چگونگی تحول فکری کودکان شامل اند». پیاژه در پاریس با سیمون ملاقات کرد که از پیشگامان گسترش آزمونهای
هوش بود و آزمایشگاه بینه را در اختیار داشت به پیشنهاد وی به هنگارگزینی آزمونهای استدلال برت در فرانسه پرداخت که این فعالیتهای دیگر آزمایشی واقعی در قلمرو تحولی بود اما به تعداد پاسخهای صحیح کودکان به مواد آزمون توجهی نداشت اما دسته بندی به دلایل پاسخهای نادرست را به دلایل مختلف مشاهده کرد که کودکان سنین متفاوتی را در نظر گرفت. فراسوی تفاوت های کیفی در فرآیند تفکر است. پیاژه در مصاحبه هایش با کودکان از فنون مصاحبه با روانی سود جست که در زوریخ نتیجه ای حاصل شد که بررسی کودکان می تواند مسائل نظریه شناخت را روشن کند.
پیاژه تجربه خویشتن را در این مدت چنین بیان می کند: «بالاخره هدف من کشف نوعی جنین شناسی هوش بود که با دانسته هایم در قلمرو زیست شناسی هماهنگ باشد. از آغاز تفکراتم در قلمرو نظری یقین داشتم که در رابطه با بین ارگانی پدید آمده و به موضوع موضوعی توجه و محیط می توان به شناخت نیز بین عمل یا فکر آزمودنی و تجربیات وی متجلی شد حالا بخت بررسی این مسئله را در چهارچوب روانید آیی تحول به دستام»).
انتشار سه مقاله برمبنای پژوهشهای انجام شده در آزمایشگاه بینه در ۲ سال ۱۹۲۱ مرکز تحقیقات در مرکز تحقیقات انجام شد.
پنج اثر ژان پیاژه
- زبان و فکر در کودک
- حکم و استدلال در کودک
- جهان به تصویر کودک
- مفهوم علیت جسمانی در کودک
- حکم اخلاقی در کودک
پیاژه در حالی که هیچ نوع تحصیلات منظم دانشگاهی در این قلمرو با عنوان روان شناس کودک شهرت یافت نشد.
پیاژه در میانه میدان: محیطی نگری یا فطری نگری پیاژه در خلال هنجاریابی آزمونهای هوش در آزمایشگاه بینه، به کشف علمی یا ابداع نظام خود دست یافت و به این نتیجه رسید که آزمونهای روان شناختی می تواند به رغبت وی به زیست شناسی و فلسفه پاسخ دهد. چون کودک علاوه بر این که در حال رشد است و هم اصول تحول زیست شناختی درباره وی مصداق دارند، ارگانیزم متفکری است که در سطوح متوالی سنی به شناخت واقعیت جسمانی و محیط اجتماعی که در درون آن زندگی می کند، دست می دهد.
بدین ترتیب، شناخت فرآیند تحول کودکان کلید حل معما را به دست می دهد. پیاژه همیشه امیدوار بود به یک پرسش پاسخ دهد: چگونه به دست می آید؟ برای پاسخ به این پرسش،فلسفی به خلق یک فلسفه تجربی برمبنای آزمونهای علمی پرداخت و این شاخه جدید را شناخت شناسی ژنتیک نام نهاد.
درک نظام پیاژه مستلزم آگاهی از جو علمی زمان اوست. در دهه دوم و اوایل دهه سوم قرن بیستم در ایالات متحده آمریکا و انگلستان، اجتماعی تحت پوشش محیط زیست سلسله قرار دارد و این علوم بر روی عوامل محیطی در آمریکا به صورت متمرکز به این موضوع توجه دارند – به معنای تغییر رفتار بر اثر تجربه – منعکس شده بود.
همه آثار روان شناختی در این برهه از زمان به الگوهای فطری رفتار یا غریزه ها به منزله اشباحی مینگریستند که در زیر سطور کتابها دفن می شدند. به دانشجو می آموزد که حیوان واجد غریزه است اما انسان تقریباً آن را ندارد. حتى مفهوم نمویافتگی رشد) (داخلی که لااقل بخشی از الگوهای رفتار را حاصل عوامل ژنتیک می دانست علمی تلقی نمیشد .
بنابراین، جای شگفتی نبود که دانشمندی مانند گزل که مشاهده دقیق وی یک الگوی کامل روانشناسی توصیفی را فراهم کرد، و اعتبار اندکی در محیط های علمی به دست آورد. اما عامل محیطی نگری علوم اجتماعی در آمریکا، روانشناسی اروپایی بــر فطری نگری بود از موروثی وجود نداشتن ناتوانی ذهنی یا رفتار جنایی دفاع می کرد و با پذیرش اصول روانشناسی گشتالت، ویژگی های شخصی و اجتماعی انسان ها را تابع وراثت میدانست بر اصول اصول اولیه، یک عنصر هرگز به صورت منفرد نمی شود، بلکه ممکن است به نظر برسد. وقتی این روانشناسان برای گریز از «نازیسم» به آمریکا مهاجرت کردند با محیطی نگران شدند و جدال بین طبیعت با فرهنگ به اوج خود رسید.
برای مثال کشف کرد که کودکان خردسال تصور می کنند که هنگام گردش شبانه ماه آنها را دنبال می کنند یا وقتی می خوابند خواب دیده اند از پنجره وارد می شوند و هر چه حرکتی می کند، حتی موجها یا پرده هایی که با وزش باد حرکت می کنند جاندارند .این افکار از کجا می آیند؟ بی تردید ارثی چون چه چیزی از بدو وجود وجود دارد تغییر پذیرش نیست و کودکان با گذشت زمان چنین افکاری را می کنند. این طرز تفکر را از بزرگان نیز فراان گرفته اند چون بزرگان به چنین چیزهایی باور نمی کنند و بی تردید آنها را به کودکان هم آموزش نمی دهند. به علاوه، چنین افکاری در کودکان سراسر جهان نیز مشاهده می شود.
پاسخ پیامه به این معما است که افکار کودکان درباره جهان، تابعهای ساخت روانی و تجربه آنهاست با پذیرش موضع روانی، پیامها نیز پذیرفته می شوند که ادراک جهان برونی آنچنان که وجود دارد نمی تواند، بلکه با هوش ما سازمان میابد اما آنها می توانند بر این باور باشند که ساختهای سازمان دهنده از بدو تولد یک تثبیت نشده اند و با افزایش سن بر حسب.
. برخی از روانشناسان پیاژه را یک عملی نگر یا حتی نورفتاری نگر می دانم، زیرا عقیده دارد که از عمل درباره شیء آغاز می شود. در حالی که پیاژه اثر گذاشتن بر شی را به هیچ وجه معادل استخراج مستقیم از شیء نمیداند. برخی دیگر از وی را از طرفداران نمویافتگی عصبی و اندامی و حتی فطری نگر میدانند،
باز هم به این دلیل است که به عمـل فـرد متوسل می شود. امـا فراموش می کنند که عمل فرد درباره شیء یک موضوع و نه عمل یک طرفه است. پیاژه می گوید: «نه عملی نگر و نه فطری نگرم، بلکه بنای نگر هستم. چون معتقدم که شناخت دائم از راه حل با حتماً انجام می شود پس شناخت از پیشینی تشکیل شده یا قابل پیشینی نیست نه در اشیا و نه در آدمی دارد. بلکه یک خلاقیت یا یک ساخته شدن و باز شدن در کار است .
بناشدنی نگری پیاژه در نهایت به متمایز کردن چهار عامل تحول روانی منجر شد که شامل:
۱.. وراثت یا نمویافتگی درونی
2. تجربه جسمانی و منطقی – ریاضی
3. انتقال اجتماعی
4. رابطه جویی
پیش از پیاژه، تصور این است که مغز کودکان نسخه کوچکتر و ضعیفتر مغز بزرگسالان است و بین نحوه تفکر کودک و بزرگسال تفاوت قائل نبودند. اما پیاژه نشان داد که چنین نیست. او طی سالها مطالعه بالینی، مصاحبه و همبازیشدن با کودکان، که مغز آنها را در سنین مختلف به شیوههای متفاوت عمل میکند. او نشان داد که کودکان کمهوشتر از بزرگسالان هستند، بلکه فقط به شیوه متفاوتی میاندیشند. مهم این او بهاندازهای بود که آلبرت اینشتین در وصفش گفت: «کشف او بسیار ساده است که تنها فردی نابغه میتوانست به آن دست پیدا کند.»
پیاژه اولین دانشمندی بود که درباره روند رشد شناختی کودکان تحقیق انجام داد. این مهمترین کار او در تاریخ روانشناسی تحولی کودک است.
نظریه شناختی پیاژه
پیاژه استدلال کرد که شناختی از فرآیندهای کودکان در 4 مرحله رخ میدهد. هر مرحله نیز میتواند خودش زیرشاخههای خاص را داشته باشد. وقتی کودکی از یک مرحله وارد مرحله شناختی دیگر می شود، نه فقط فکرش را می کند، بلکه رفتارش تغییر می کند. این مراحل عبارتاند از:
- ۰ تا ۲سالگی: مرحله حسیحرکتی.
- ۲ تا ۷سالگی: مرحله پیشعملیاتی.
- ۷ تا ۱۱سالگی: مرحله عملیات عینی.
- ۱۱سالگی بهبعد: مرحله حسیحرکتی
در این مرحله، کودک بهکمک حواس و برخی حرکات، چیزهایی درباره محیط پیرامونش میآموزد. این مرحله خود به ۶ زیرمرحله تقسیم میشود:
1. طرحواره های بازتابی (۰ تا ۲ماهگی)
در این زیرمرحله، نوزاد به محرکهای محیطی واکنش نشان میدهد. به عنوان مثال اگر انگشت خود را به دست کودک ببرید و او را لمس کنید، او انگشت شما را خواهد گرفت. اما خود کودک نمیتواند دستش را هدفمند برای گرفتن انگشت شما حرکت دهد. در این زمان، کودک نمیتواند از محیط را به مفهومی خاص در ذهنش تبدیل کند.
2. واکنشهای چرخشی اولیه (۲ تا ۴ماهگی)
کودک بهتدریج شروع به کنشهای لذتبخش می، کنشهایی که دیگر به محیط محیطی متصل میشوند و از سوی خود او به قصد لذتبردن میشوند. کنشهایی مانند مکیدن انگشت و به هم مالیدن پاها. در این زیرمرحله کودک بهتدریج به صداها و نگاهها واکنش نشان میدهد.
3. واکنشهای چرخشی ثانویه (۴ تا ۸ماهگی)
در این بازه زمانی، کودک بهتدریج کنشهای عمدی بیشتر به قصد لذت بردن میدهد. اگر جغجغه به او بدهید، او آن را به حرکت درمیآورد و از صدای تولید شده خشنود میشود. او یاد میگیرد که با تکرار این حرکت و بازتولید صدا، لذتبردن را تکرار کند. در این زیرمرحله کودک به کنجکاوی درباره محیط پیرامونش میکند.
4. هماهنگی واکنشهای چرخشی ثانویه (۸ تا ۱۲ماهگی)
در این بازه، کنشهای کودک هدفمند میشوند. او یاد میگیرد که با هماهنگی کنشهای خود، به هدفی مشخص برسد. مثلاً نهتنها جغجغه را تکان میدهد، بلکه آن را به چیز دیگری میکوبد تا صدای متفاوتی تولید کند.
۵. واکنشهای چرخشی سوم (۱۲ تا ۱۸ماهگی)
در این بازه، کودک بهجای تکرار یک کنش، کنشهای جدید انجام میدهد و حتی در کنشهای تکرار میشود تغییر ایجاد میکند تا به نتایج جدید برسد. این تغییرات اتفاقی، بلکه با هدف قبلی و دانش اندوختهشدهها میشوند. کودک در این مرحله میتواند کنشهای مختلف را با هم ترکیب کند.
6. بازنمایی یا ترکیب ذهنی (۱۸ تا ۲۴ماهگی)
آخرین زیرمرحله که مقدمهای برای ورود به مرحله اصلی بعدی است، در این دوره رقم میخورد. کودک اکنون میتواند اشیا را در ذهن تجسم کند و دستوپاشکسته خواستههای خود را با کلمات بیان کند. در این بازه، کودک بهجای تکرار بیهوده یک کنش برای حل پازل، روشهای متفاوت را برای حل آن امتحان میکند. این سرآغاز درک ذهنی است و کودک را به مراحل بعدی رشد شناختی میبرد.
2. مرحله پیش عملیاتی
در ۲سالگی، کودک وارد مرحله پیشاملیاتی میشود. در این مرحله، کودک تصویرسازی ذهنی پیدا میکند. مثلاً میتوان خود را جای شخصیتهای خیالی یک بازی کند و درباره چیزهایی حرف بزند که در گذشته رخ داده است.
همچنین کودک علیت و مفهوم هویت را میکند. مثلاً میفهمد که تغییر چهره چیزها یا افراد بهمعنای تغییر هویت آنها نیست. کودک در این مرحله از رشد شناختی، دسته بندی را به تدریج میآموزد. او میتواند چیزها را بر اساس معیارهای ظاهری مثلاً کوچک و بزرگی دستهبندی کند.
البته تفکر انتزاعی در این مرحله در ابتدای خود است. کودک هنوز نمیتواند پیشرفت کند از تفکر انتزاعی را نشان دهد. مثلاً از نگاهکردن به پدیدهها از دید دیگران ناتوان است. بنابراین بر نظر خود و گاه لجبازی میکند.
3.مرحله عملیات عینی
در مرحله سوم که از ۷ تا ۱۱سالگی طول میکشد، شناختی کودک بیشتر میشود. کودک اکنون میتواند عملیاتهای ریاضی را بیاموزد کند. او بهتر است دسته بندی می کند و متوجه زیرمجموعه ها می شود. یعنی درک میکند که ممکن است هر مجموعه زیرمجموعههایی داشته باشد. علاوه بر اینها، کودک در فضایی که میتواند بسیار یافته است و اکنون میتواند نقشه بخواند و مسیریابی کند.
یکی از مهمترین تجربههای شناختی در این مرحله رشد میکند، یعنی میتوان به آرامش یا حفظ ذهنی از نظر پیاژه اشاره کرد. در مرحله قبل، کودکان از درک «چیزها میتوانند ثابت بمانند، حتی اگر ظاهرشان تغییر کند» عاجزند. در نتیجه مفهوم چگالی و حجم را نمیفهمند. اما در مرحله عملیات عینی، کودک با این مفاهیم را پیدا میکند. مثلاً او میفهمد که حجم آب در ۲ لیوان به شکلهای متفاوت میتواند یکسان باشد. در این مرحله کودک میتواند بهجای 1 بُعد، بر روی سایر موضوعات مورد بررسی قرار گیرد. بنابراین کودک میفهمد که با بازگرداندن آب ۲ لیوان به ۱ لیوان ثابت میتوان به یکسان بودن حجمشان پی برد.
4. مرحله عملیات انتزاعی
پس از ۱۱سالگی، کودک وارد آخرین
در این مرحله، کودک میتواند در مواجهه با مسائل و پدیدهها فرضیه بسازد و حدس بزند و آنها را بهروشهای آزمایشی مختلف کند. اینها مراحل هستند که کودک برای حل مسئله از آزمون و خطا استفاده میکرد.
کلمات کلیدی در نظریه ژان پیاژه
ژان پیاژه برای تشریح نظریه خود از واژگان خاص مانند «طرحواره» استفاده کرده است.
1. طرحواره و ساختارگرایی
نظریه رشد شناختی پیاژه بر این اصل استوار است که کودک در محیط با محیط یاد میگیرد و رشد میکند. این نظریه اصلی را در زمره مکتبی بهنام ساختارگرایی قرار میدهد.
هنگام با جهان، کودک طرحواره و الگوهایی در ذهن خود درباره نحوه کارکرد جهان میسازد. این سازههای ذهنی (طرحوارهها) ابزاری هستند که کودک بهکمک آنها جهان را میفهمد. ژان پیاژه میگوید کودک این طرحوارهها را تکرار، آزمایش و بهروز میکند. به عبارت دیگر با رشد کودک و طیکردن مراحل مختلف، طرحوارههای کودک پیشرفتهتر و کارآمدتر میشوند. گویی که کودک در ذهن خود در حال ساختن ساختمانی از طرحوارههاست که بر اساس آن جهان را میکند. از این روست که نظریه پیاژه نظریهای ساختارگرا به شمار میرود.
2. سازگاری
به فرآیندی که کودکان دادههای جدید را وارد طرحهای ذهنی خود میکنند، سازگاری میگویند. کودک در حال رشد دانش جدید کسب می کند و برای انتقال این دانش جدید به ذهن خود، از ۲ روش ادغام و طبیق استفاده می کند. به این مثال توجه کنید:
فرض کنید کودکی برای اولین بار با سگ روبهرو شده است. او برای توصیف سگ از واق واقکردن جهت ساخت یک طرحواره از سگ استفاده میکند. حال اگر کودک گربهای را برای اولین بار ببیند، آن را نیز با واقواقکردن توصیف میکند. این نمونه از ادغام است. اما کودک با بزرگتر شدن میفهمد که سگ و گربه متفاوتاند. بنابراین با بهروزرسانی طرحوارههای خود، یک طرحواره جدید برای توصیف گربه ایجاد میکند. حالا کودک سگها را با واقواقکردن و گربهها را با میومیوکردن توصیف میکند.
3. ترکیب
بر اساس نظریه پیاژه، طرحوارههای کودک هنگام برخورد با پدیدههای جدید به هم میخورد. بنابراین کودک از روشهای مختلف مانند ادغام، تطبیق یا ساخت طرحوارههای جدید برای بازگرداندن استفاده از آن استفاده میکند. زمانی که میشود، کودک چیز دیگری آموخته است. این مفهوم در نظریه پیاژه متأثر از مطالعات آن در حوزه زیستشناسی بوده است.
کارکردهای نظریه پیاژه
نظریه رشد شناختی نظریههای مهم در روانشناسی پرورشی در میان نظریههای است. مهمترین تأثیر این نظریه تغییر روشهای آموزشی و تربیتی بوده است. پیش از این نظریه، کودکان ظرفی خالی تلقی میشوند که بزرگسالان باید با چیزهای زیادی آشنا شوند که آنها را پر (باسواد) میکردند. اما نظریه پیاژه کودکان را نه دریافت کننده دانش، بلکه سازنده آن معرفی می کند. بنابراین روشهای آموزشی باید بهگونهای طراحی شوند که کودکان بتوانند با محیط و موضوعی که داشته باشند، باشند. مثلاً اگر قرار است به کودکان درباره حشرات چیزی بیاموزیم، باید چند حشره را به کلاس درس ببریم تا کودکان از نزدیک با آنها هستند.
منبع: گزیدهای از روانشناسی تحولی.دکتر پریرخ دادستان